حافظ (2)
استاد: جناب آقاي دكتر رضا اشرف زاده
كتابهاي معرفي شده:
شعر حافظ به سبك عراقي است. سبك عراقي منسوب به عراق عجم است. به طور كل شهرهاي اصفهان و بعد شيراز و يزد و كرمان و ري و همدان كه در قسمت مركزي ايران بودند به عراق عجم معروف بوده است.
همينطور كه ميدانيم سبك خراساني از سال 1251 شروع ميشود و آن هم با شعر محمد بن وصيف سگزي(قرن چهارم). او اولين شعر فارسي را گفته است. از اين دوره تا اواخر قرن ششم در كل به آن سبك خراساني گفته ميشود.
سبك خراساني --< زبان آن خشك است و به درد حماسي ميخورد و قصيده كه حرف اول را ميزند داراي هجاي كشيده و لحن حماسي دارد.
سبك وابسته به زمان و مكان است. به طوري كه هر زماني و مكاني اقتضاي سبكي همان دوره را ميكند.
از زماني كه زبان خشن خراساني با زبان قسمت مركزي ايران برخورد كرد، در تقابل با هم اين زبان نرمتر شد.
سبك عراقي بعد از هجوم مغولان از اول قرن هفتم شروع ميشود تا اواخر قرن نهم كه شيخ عبدالرحمن جامي خاتم الشعراي شبك عراقي.
چون مغولان به ايران حمله كردند بسياري از شاعران به سمت مركزي رفتند و آن خشونت شعر فارسي از بين رفت و به سمت زباني نرمتر و لطيف تر سوق داده شد.
سبك عراقي از جمله خصوصيات و ويژگيهاي زير برخورداراست:
- در اين دوران قصيده رو به ضعف گذاشت و غزل جانشين قصيده شد؛ حكومتهاي بزرگ از بين رفتند و كسي طرفدار قصيده نبود.
- زبان اين دوره زباني است بسيار نرم و لطيف؛ و طبيعي است كه غزل زباني لطيف ميطلبد. پس در قسمت مركزي ايران كه زبان نرم است حماسه نميتواند شكل بگيرد.
- با توجه به اينكه دوران سبك عراقي دوره قتل و كشتار و غارتگري مغولان است، مردم بيشتر درونگرا و به دنبال آن به حانقاهها پناه بردند. --< در نتيجه شعر فارسي در اين دوره بيش از پيش گسترش يافت به طوري كه تمامي شاعران حتي غير عارف به شعر خود رنگ عرفاني دادند. البته شاعران بزرگي در عرفان چون شاه نعمت الله ولي، خواجوي كرماني، عبدالرحمن و حافظ در عرفان به كمال رسيدند.
- با توجه به نزديكي عراق عجم به مركز حكومتهاي اسلامي، لغات و تعبيرات عربي در شعر اينگونه شاعران بسيار زيادتر از سبك خراساني ديده ميشود.
- با توجه به گسترش عرفان و تصوف، استفاده از آيات قرآني و روايات بسيار زيادتر شده است؛ همين جهت مخصوصاً شاعران عارف شعرشان اغلب بيت الغزل معرفت شده است.
- صور خيال؛ تشبيه، استعاره، كنايه و ايهام و ... در شعر عراقي از يك طرف بسيار زيبا و ملموس شد و از طرف ديگر تازگي و طراوتي يافت. اغلب تشبيهات ملموس هستند وهمه آن را درك ميكنند.
- صناعات بديعي در شعر شاعران اين دوره با گستردگي بسيار اما ظريف و هنرمندانه ديده ميشود. اما از بين تمامي اين صنعتها ابهام، ايهام، مراعات نظير، ايهام تناسب و ايهام بيشتر ديده ميشود؛ مخصوصاً در شعر حافظ.
- معمولا شاعران برجسته اين دوره شاعران اهل تفكرند، بنا براين انديشههاي تازهاي در شعر اين گروه ميتوان جست.
غزل از همان دورۀ اول شعر فارسي در شعر موجود بوده است. مثل رودكي كه يكي از غزل سرايان برجسته بود و نيز عنصري و فرخي و ... در زمان خودشان.
در قديم غزل از مقدمات قصيده بوده است. اما بعد به صورت يك غالب جداگانه رواج پيدا ميكند.
رابعه اولين كسي است كه از ماهيت عشق در شعرش سخن گفته است.
رواني و لطلفت كلام | ||
- عاشقانه--- فرخي سيستاني(5) --> انوري ابيوردي(6) --< سعدي(7) | ||
سوز عشـق | ||
حافظ (8) | ||
موسيقي كلام | ||
- عارفانه--- سنايي غزنوي(6) --< عطار نيشابوري(6) --< مولوي(7) | ||
شور عارفانه |
عاشقانه:
فرخي سيستاني(5) --< انوري ابيوردي(6) --< سعدي(7)
فرخي سيستاني توجه خاصي به غزل عاشقانه در شعرش داشته است.
انوري چه از نظر لفظ و چه از نظر معنا به شعر برجستگي بخشيد و آن را تكامل داد.
سعدي غزل عاشقانه را به كمال رساند. به طوري كه او را افضل المتكلمين مينامند. و دو نكته برجسته در غزل سعدي وجود دارد:
عارفانه:
سنايي غزنوي كه شاعري است كه در سال 529 ظهور ميكند و او كسي است كه عرفان را وارد غزل ميكند. (اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم)
عطار نيشابوري 540 ه.ق
مولوي كه 50 هزار بيت غزل دارد و همه عارفانه است. دو نكته برجسته در شعر مولوي:
و بعد در قرن هشتم حافظ است. كه از مجموع اين دو تيره غزل ( عاشقانه: سعدي و عارفانه: مولوي) حافظ نمونه كامل از دوي اينهاست.
دو چيز در فطرت انسانهاست: يكي عشق و ديگري عرفان
پس غزل عاشقانه در فطرت آدمي است و ديگر غزل عارفانه و عرفان در واقع عشق به كمال است.
عشق انسان به يك چيز بالاتر مرتبه او را به مرتبه شخصيتي بالاتر سوق ميدهد.
اگر شعرعاشقانه مثل سعدي و عارفانه مثل مولوي باشد و هر دوي اينها را در خود داشته باشد، دلنشين و دو برابر بر دل آدم ني نشيند.
بنابراين شعر حافظ كه اين دو را كه هم بوي عشق و هم بوي عرفان در شعرش موج ميزند، شعرش را برجسته ميكند.
سلام
چند لحظه اي صبر كنيد .....